گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلد هشتم
اشاره



ص: 2


ص: 3


ص: 4


ص: 5


ص: 6



ص: 7



درآمد

اشاره

درآمدعدل، یکی از صفات فعل خداوند متعال است که در مباحث اعتقادی ، جایگاه ویژه ای دارد . اهمّیت این صفت خداوند ، تا آن جاست که پیروان اهل بیت علیهم السلام از آن به عنوان یکی از اصول پنجگانه اعتقادی اسلام ، یاد می کنند . (1)

نخستین پرسشپیش از طرح مباحث مربوط به «عدل خداوند» ، نخستین پرسش در این باره این است که : چرا در قرآن ، این صفت به خدا نسبت داده نشده (2) و به جای توصیف خداوند متعال به «عدل»، چهل و یک بار ، صفت «ظلم» از او نفی گردیده است ؟ به سخن دیگر، چرا قرآن کریم برای بیان «عدل خداوند» نمی گوید : خدا عادل است ؛ بلکه می گوید : خدا «ظالم نیست»؟ در پاسخ این سؤال می توان گفت : از آن جا که گرفتاری ها و ناگواری هایی که در جهان ، گریبانگیر انسان ها می شوند برای بسیاری از مردم ، شبهه «ظلم» را


.

1- .ر . ک : ص97 (پژوهشی درباره قرار گرفتن «عدل خداوند» در شمار اصول دین) .
2- .در قرآن ، تنها یک بار ، «کلمه خدا» که فعل اوست ، به «عدل» توصیف شده است : «وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَتِهِ ؛ و کلمه پروردگارت به راستی و داد ، سرانجام گرفته است و هیچ تغییردهنده ای برای کلمات او نیست» (انعام: آیه 115) .


ص: 8



تبیین «عدل» و «ظلم»

یک . واژه شناسی «ظلم»

تداعی می کنند ، نفی «ظلم» از خداوند متعال ، به درایت ، نزدیک تر و برای زدودن شبهه مخاطبان ، مفیدتر از اثبات عدالت برای اوست . برخی نیز احتمال داده اند که به کار نرفتن واژه «عدل» در مورد ذات پاک پروردگار در قرآن ، به خاطر آن است که «عدل» ، گاه مفهوم «شرک» را می رساند (1) و خدا نخواسته است این لفظ مشترک ، در مورد ذات پاکش به کار رود . (2)

تبیین «عدل» و «ظلم»یک . واژه شناسی «ظلم»واژه «ظلم» در لغت ، به معنای : نهادن چیزی در غیر جای ویژه خود، تجاوز از حد ، و انحراف از میانه روی آمده است. ابن منظور در این باره می گوید : الظّلم: وضع الشیء فی غیر موضعه... واصل الظّلم : الجور ومجاوزه الحدّ... والظلم : المیل عن القصد... . (3) ظلم ، قرار دادن چیز در غیر جایگاه خود است... . ظلم ، در اصطلاح، جور و تجاوز از حد است ... و ظلم ، تمایل (انحراف) از مسیر است... . راغب نیز در این باره می گوید : والظلم عند أهل اللغه وکثیر من العلماء : وضع الشیء فی غیر موضعه المختص به، إمّا بنقصان أو بزیاده، وإما بعدول عن وقته أو مکانه... والظلم یقال فی مجاوزه الحقّ . (4)


.

1- .مانند : «ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ؛ سپس کسانی که کافر شدند ، موجوداتی را هم طراز خدا قرار می دهند» (انعام : آیه 1).
2- .پیام قرآن : ج 4 ص 403 .
3- .لسان العرب : ج 2 ص 2459 .
4- .مفردات ألفاظ القرآن : مادّه «ظلم» .


ص: 9



دو . واژه شناسی «عدل»

سه . «ظلم» و «عدل» در قرآن و حدیث

ظلم در میان لغت شناسان و بسیاری از دانشمندان ، قرار دادن چیزی در غیر جایگاه ویژه خود است ، به کاستی و افزایش ، یا به انحراف از زمان و یا مکانش... . ظلم را در تجاوز از حق به کار می برند . به نظر می رسد که جامع ترین معنای ظلم ، «نهادن چیزی در غیر جای ویژه خود» است و سایر معانی ، با تأمّل ، به این معنا باز می گردند .

دو . واژه شناسی «عدل»عدل ، نقطه مقابل «ظلم» است . بنا بر این ، جامع ترین معنای عدل ، «نهادن هر چیز در جایگاه ویژه آن» است . در حدیثی از امام علی علیه السلام ، به این معنای جامع ، اشاره شده است : العَدلُ یَضَعُ الأُمورَ مَواضِعَها . (1) عدل ، قرار دادن امور در جایگاه های خود است . هنگامی که هر چیزی در جایگاه ویژه خود قرار بگیرد ، اِستوا و اعتدال پدید می آید و اِعوجاع و انحراف ، از بین می رود . از این رو ، اهل لغت ، «عدل» را به «اِستواء» تفسیر کرده اند . سایر معانی عدل نیز به این معنای جامع ، باز می گردند .

سه . «ظلم» و «عدل» در قرآن و حدیثبررسی ها نشان می دهند که قرآن و احادیث ، واژه «ظلم» و «عدل» را در معنای جامع آنها به کار برده اند . به تعبیر روشن تر ، در نظام آفرینش ، هر پدیده، جایگاه، حد و قانون ویژه ای دارد، که اگر در جایگاه ویژه خود قرار گرفت، عدل، و اگر در آن جایگاه قرار نگرفت ، ظلمْ تحقّق یافته است . از این رو در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله


.

1- .نهج البلاغه : حکمت 437 .


ص: 10



چهار . انواع ظلم در قرآن

1 . ظلم اعتقادی

می خوانیم : بِالعَدلِ قامَت السَّماواتُ وَالأَرضُ . (1) آسمان ها و زمین ، به عدالت برپایند . نیز از امام علی علیه السلام روایت شده : العَدلُ أَساسٌ بِهِ قَوامُ العالَمِ . (2) عدالت ، بنیادی است که استواریِ عالَم به آن است . بنا بر این ، می توان گفت : عدل، رعایت قانون نظام هستی ، و ظلم ، تخلّف از این قانون است.

چهار . انواع ظلم در قرآندر قرآن کریم ، «ظلم» ، گاه در ظلم اعتقادی ، گاه در ظلم فردی ، و گاه در ظلم اجتماعی ، به کار رفته است :

1 . ظلم اعتقادیظلم اعتقادی، رعایت نکردن جایگاه امور در عقیده و تخلّف از قانون هستی در باور است . کسی که به چیزی معتقد می شود که واقعیّت ندارد، جایگاه حقیقیِ آن را از نظر اعتقادی رعایت نکرده است و از آن جا که عقیده ، مبنای عمل است، این ظلم، خطرناک ترینِ ظلم هاست . از این رو ، قرآن کریم ، «شرک» را «ظلمی بزرگ» می داند : «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ . (3)


.

1- .ر . ک : ص 32 ح 5616 .
2- .مطالب السؤول : ص 21 .
3- .لقمان : آیه 13 .


ص: 11



2 . ظلم فردی

3 . ظلم اجتماعی

همانا شرک ، ستمی بزرگ است» .

2 . ظلم فردیظلم فردی، رعایت نکردن جایگاه واقعی امور در مورد حقوق خویشتن است. کسی که کاری می کند که برای جسم یا جان او زیانبار است، از قانون نظام آفرینش در مورد خود ، تخلّف کرده و حقوق فطری و طبیعی خود را مورد تجاوز قرار داده و به خود ستم روا داشته است . در داستان آدم و حوّا آمده است که وقتی آن دو از درختِ نهی شده تناول کردند و متوجّه شدند که این کارشان به زیانشان بوده است ، در مقام توبه و عذرخواهی از خداوند متعال ، گفتند : « رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا . (1) پروردگارا! ما بر خویشتن ستم کردیم» .

3 . ظلم اجتماعیظلم اجتماعی، رعایت نکردن جایگاه واقعی حقوق مردم و تخلّف از قوانینی است که تأمین کننده نیازهای واقعی جامعه اند . کسی که به حقّ دیگری تجاوز می کند ، جایگاه واقعی آن را رعایت نکرده و از قانون نظام جامعه تخلّف نموده است و بدین ترتیب ، مرتکب ظلم اجتماعی شده است . « إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَ لَ الْیَتَمَی ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا . (2) در حقیقت ، کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند ، جز این نیست که آتشی در شکم خود فرو می برند و به زودی ، در آتشی فروزان در می آیند» .


.

1- .اعراف : آیه 23 .
2- .نساء : آیه 10 .


ص: 12



پنج . مراتب عدالت بشری

1 . عدالت اعتقادی

2 . عدالت عملی

مال یتیم باید به او داده شود . حال اگر به ناحق، نصیب دیگری شد ، در جایگاه واقعی خود ، قرار نگرفته و مفهوم ظلم اجتماعی تحقّق یافته است .

پنج . مراتب عدالت بشریواژه «عدل» در متون اسلامی ، کاربردهای مختلفی در مورد انسان دارد که با توجّه به مفهوم جامع آن، به مراتبِ متفاوتِ عدالت بشری ، اشاره دارند . این مراتب ، عبارت اند از :

1 . عدالت اعتقادیکسی که پندارهای موهوم را از خود دور ساخته و باورهای خویش را مطابق با واقع کرده است، از نظر اعتقادی، عادل است ؛ یعنی در عقاید خود ، هر چیز را در جایگاه درست خویش نشانده است . بر این اساس، موحّد ، دادگرِ اعتقادی است و مشرک، ظالمِ اعتقادی . انسان به هر اندازه که عقایدش بیشتر با واقع ، همخوانی داشته باشند ، به مراتبِ والاتری از این نوع عدالت ، دست می یابد .

2 . عدالت عملیمقصود از عدالت عملی، خصوصیّتی است که از نظر فقهی ، شرطِ پایین ترین مرتبه امامت، یعنی امامت در نماز جماعت است. این مرتبه از عدالت، حاصل تبلور عدل عقیدتی در عمل انسان است. این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله ، به همین مرتبه عدالت اشاره دارد : مَن عامَلَ النَّاسَ فَلَم یَظلِمهُم، وَحَدَّثَهُم فَلَم یَکذِبهُم ، وَوَعَدَهُم فَلَم یُخلِفهُم، فَهوَ مِمَّن کَمَلَت مُرُوءَتُهُ ، وَظَهَرَت عَدالَتُهُ . (1) هر کس با مردم نشست و برخاست کند ، ولی به آنها ستم روا ندارد و برای آنها


.

1- .ر . ک : ص 70 ح 5682 .


ص: 13



3 . عدالت اخلاقی

4 . عدالت عرفانی

سخن بگوید ، ولی به آنان دروغ نگوید و به آنها وعده بدهد ، ولی خُلف وعده نکند ، مردانگی اش کامل و عدالتش آشکار است .

3 . عدالت اخلاقیعدالت اخلاقی، محصول پیاده شدن عدالت اعتقادی و عملی در زندگی است . در این مرحله، عدالت به صورت یک صفت ثابت و ملکه راسخ در انسان در می آید . این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله ، به عدل اخلاقی مربوط است : ما کَرِهتَهُ لِنَفسِکَ فَاکرَه لِغیرِکَ ، وَما أَحبَبتَهُ لِنَفسِکَ فَأَحبِبهُ لأَِخیکَ، تَکُن عادِلاً فی حُکمِکَ ، مُقسِطا فی عَدلِکَ. (1) آنچه برای خود ناپسند می داری ، برای دیگری هم ناپسند بدار و هر چه برای خود دوست داری ، برای برادرت هم دوست بدار تا در حکمت عادل و در دادگری ات مُنصف باشی.

4 . عدالت عرفانیمقصود از عدلِ عرفانی، عدالتی است که در بالاترین مراتب عدل اعتقادی، عملی و اخلاقی، و در نتیجه معرفت شهودی برای انسان حاصل می شود . این کلام از نهج البلاغه ، به این مرتبه از عدالت ، اشاره دارد : إِنَّ مِن أَحَبِّ عِبادِ اللّهِ عَبدا أَعانَهُ عَلی نَفسِهِ ... قَد أَبصَرَ طَریقَهُ ، وَسَلَکَ سَبیلَهُ ، وَعَرَفَ مَنارَهُ وَقَطَعَ غِمارَهُ... فَهوَ مِنَ الیَقینِ عَلی مِثلِ ضَوءِ الشَّمسِ...فَهُوَ مِن مَعادِنِ دینِهِ وَأَوتادِ أَرضِهِ ، قَد أَلزَمَ نَفسَهُ العَدلَ فَکانَ أَوّلُ عَدلِهِ نَفیُ الهَوی عَن نَفسِهِ. (2) از دوست داشتنی ترین بندگان خدا ، آن بنده ای است که خداوند ، او را بر


.

1- .ر . ک : ص 74 ح 5697 .
2- .ر . ک : ص 76 ح 5700 .


ص: 14



شش . تعریف «عدل خداوند»

تعریف نخست

نفسش یاری کند ... . راهش را دید و در آن راه ، سلوک کرد و نشانه [هدایتِ ]خود را شناخت و بندهای اسارت را درید... . یقین چنین شخصی ، همانند پرتو خورشید است ... و او از معادن دین و پایه های استوار زمین است . وجودش را با عدالت ، همراه کرده و نخستین قدم در عدالتش ، دور کردن هوای نفْس از خود بوده است . گفتنی است که عدالت عرفانی نیز مراتبی دارد که بالاترین مرتبه آن ، مقام عصمت است . معصوم ، کسی است که در معرفت و یقین ، به نقطه ای رسیده که در عقیده، اخلاق و عمل ، دقیقا بر مرز عدالت است و از هر گونه خطا و اشتباه ، مصونیت دارد . کلام پیش گفته از نهج البلاغه ، ظاهرا به این مرتبه اشاره دارد .

شش . تعریف «عدل خداوند»تعریف نخستبا توجّه به مفهوم لغوی «عدل» و کاربرد همین مفهوم در قرآن و حدیث، عدل خداوند ، بدین معناست که همه افعال خداوند متعال ، بر پایه بهترین نظام ، استوارند؛ یعنی هر پدیده ای با دقّت تمام ، در وقت لازم ، پدید می آید و در جای خود قرار می گیرد و هیچ گونه انحرافی در کار آفریدگار وجود ندارد. با این نگاه ، شماری از متکلّمان بزرگ امامیّه و معتزله، «عدل» را جامع ترین صفتِ فعلیِ جمالیِ خداوند دانسته اند که شامل همه صفات مثبت است . سیّد مرتضی رحمه الله در این باره می گوید : سخن گفتن درباره عدالت ، سخن گفتن در پاکی خدای پاک و متعال ، از هر گونه کار زشت و مُخل به واجب است . (1)


.

1- .شرح جمل العلم و العمل : ص 83 .


ص: 15



تعریف دوم

شیخ طوسی رحمه الله با بیانی روشن تر می نویسد : سخن گفتن درباره عدالت ، سخن گفتن درباره این است که همه کارهای خداوند ، خوب است و هیچ زشتی در آنها نیست . و همان گونه که در آنها زشتی نیست ، بر او روا هم نیست که کاری مُخل به واجب انجام دهد . هر گاه او را از هر دو منزه دانستی ، او را به صفتی تعریف کرده ای که شایسته اوست . (1) قاضی عبد الجبّارِ معتزلی نیز پس از این که عدل را به «کامل دادن حقّ دیگری ، و کامل گرفتن حق از او» معنا می کند، می گوید : ما هر گاه خدای متعال را توصیف به عدالت و حکمت می کنیم ، مقصود ، این است که او کار قبیح انجام نمی دهد و یا آن را اختیار نمی کند و کاری نمی کند که مخل باشد به آنچه بر او واجب است ، و نیز همه کارهایش خوب است . جبرگرایان ، با ما در این مسئله مخالف اند و به خداوند متعال ، هر قبیحی را نسبت می دهند . (2) بر اساس این تعریف، «عدل» و «ظلم» ، به معنای عام شامل همه صفات فعل خداوند (اعم از صفات جمال و جلال) خواهند بود و در عرض سایر صفات قرار نمی گیرند . از این رو ، فضلِ خداوند نیز در چارچوب عدل او (به مفهوم عام) قرار دارد، بدین معنا که خداوند متعال ، بی جهت و به گزاف ، کسی را مشمول فضل خود قرار نمی دهد و تنها افرادی که شایستگی لازم را داشته باشند ، مشمول فضل او قرار می گیرند و این، یکی از مهم ترین و برجسته ترین ویژگی های عدل خداوند است .

تعریف دومتعریف دیگری که برای عدل خداوند شده ؛ «رعایت حقوق و دادن هر حقّی


.

1- .. تمهید الاُصول : ص 97 .
2- .شرح الاُصول الخمسه : ص 203 .


ص: 16



هفت . عدل خداوند از دیدگاه اشاعره

به صاحب حق» ، در مقابل ظلم به معنای «تجاوز به حقوق دیگران» است . شیخ مفید رحمه الله در تبیین عدل خداوند می گوید : [عدل،] مجازات عمل به اندازه استحقاق ، و ستم ، جلوگیری از حقوق است . خداوندِ والا ، دادگر و بزرگوار و بخشنده و با فضل و مهربان است و ضامن جزا دادن به خاطر کردارها و عوض دادن به خاطر درد و رنج های ابتدایی [که محصول گناه نیستند،] است و پس از آن ، وعده تفضّل زیادتری از جانب خود داده است . (1) بدیهی است که تعریف نخست ، عام و این تعریف ، خاص است . در واقع ، این معنا، مصداقی از مصادیق عدل به معنای اوّل است . البتّه در مباحث عدل خداوند ، عمدتا همین معنای دوم ، مقصود است که بر اساس آن ، عدل ، در عرض سایر صفات خداوند متعال قرار می گیرد و فضل او ، چیزی جدا از عدل اوست . بنا بر این ، احادیثی که آثار عدل خداوند را از آثار فضل او تفکیک می کنند، (2) ناظر به این معنا هستند .

هفت . عدل خداوند از دیدگاه اشاعرهاز دیدگاه امامیّه و معتزله، «حُسن» و «قُبح» ، ذاتی اند و عقل ، توان تشخیص آنها را دارد (چرا که عقل، عدل را نیکو و ظلم را قبیح می داند) و ساحت قدس خداوند ، منزّه از ارتکاب فعل قبیح است . در برابر ، اشاعره می گویند که «حسن» و «قبح» ، اعتباری اند و عقل ، توان تشخیص آنها را ندارد ؛ بلکه از طریق شرع باید حسن و قبح را تشخیص داد .


.

1- .تصحیح الاعتقاد : ص 103 .
2- .ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 7 ص 205 (پروردگارا! با فضلت با ما رفتار کن ، نه با عدلت).


ص: 17

فخر رازی ، عدالت خداوند را چنین تفسیر می کند : أمّا المشایخ فقالوا: العدل هو الّذی له أن یفعل ما یرید، وحکمه ماضٍ فی العبید . (1) امّا مشایخ ، گفته اند : عادل ، کسی است که هر چه می خواهد ، می کند و حکمش درباره بندگان ، نافذ است . عبد القاهر بغدادی می نویسد : دوستان ما در تعیین چارچوب معنایی عدالت ، اختلاف دارند . برخی از آنان گفته اند که عدالت ، آن چیزی است که لازم است فاعل ، آن را انجام دهد ... ، و برخی دیگر گفته اند: عدالت در کارهای ما ، آن است که با دستور خدا سازگار باشند و جور ، آن است که با نهی خدا سازگار باشند . (2) شهرستانی نیز در این باره می گوید : عدالت ، بر اساس مذهب اهل سنّت ، این است که خداوند ، در کارهای خود، دادگر است ؛ یعنی در فرمان روایی و مِلک خود، دخل و تصرّف می کند و هر چه بخواهد ، می کند و به هر چه اراده کند ، فرمان می راند . پس عدالت ، قرار دادن چیزی در جایگاه خود است . و آن ، دخل و تصرّف در مِلک بر مقتضای مشیّت و علم است و ستم ، ضدّ آن است . بنا بر این، از خداوند ، هیچ گونه جفایی در حکم و هیچ ستمی در تصرّف ، قابل تصوّر نیست . (3) بر اساس این مبنا ، صفت «عدل» ، از افعال و اوامر و نواهی خداوند متعال ، نشئت می گیرد و عقل، میزان داوری درباره افعال خداوند متعال نیست . به عبارت دیگر ، هر کاری که خدای متعال انجام می دهد، عدل است ، گرچه در نظر

.

1- .شرح الأسماء الحسنی : ص 245 .
2- .اُصول الدین : ص 131 .
3- .الملل و النحل : ج 1 ص 42 .


ص: 18



هشت . عدل خداوند از نگاه فلاسفه

عقل ، ظلم باشد . مثلاً برای خدا قبیح نیست که بر بندگان ، تکالیفی کند که از توان آنان خارج است و یا مانعی ندارد که همه انبیا و خوبان را به جهنّم ببرد و همه مخالفان آنها را به بهشت روانه سازد . البتّه اگر حُسن و قُبح را ذاتی بدانیم و عقل ، قادر به تشخیص آنها باشد ، خداوند متعال ، کاری را که عقلْ قبیح می داند (مانند : تکلیف به کاری خارج از توان و یا مجبور کردن مردم به گناه و مجازات کردن آنها به خاطر آن گناه) ، انجام نمی دهد و این استدلال که جهان ، ملک خداست و او می تواند هر گونه که بخواهد ، در آن تصرّف کند، قُبح این گونه کارها را از بین نمی برد . گفتنی است که به عقیده ما، نظریّه اشاعره درباره عدل خداوند ، بیش از آن که مبنای دینی و کلامی داشته باشد، مبنای سیاسی دارد، که توضیح این مطلب ، در آینده خواهد آمد . (1)

هشت . عدل خداوند از نگاه فلاسفهفلاسفه، با این که منکِر حسن و قبح عقلی نیستند ، معتقدند که عقل نمی تواند ملاک ارزشیابی افعال خداوند متعال باشد . استاد بزرگوار ، شهید مرتضی مطهّری ، در این باره می گوید : حکمای الهی ، منکِر حسن و قبح عقلی نیستند و نظر اشاعره را مردود می شمارند ؛ امّا محدوده این مفاهیم را حوزه زندگی بشری می دانند و بس. از نظر حکمای الهی ، مفاهیم «حسن» و «قبح» در ساحت کبریایی ، به عنوان مقیاس و معیار ، راه ندارند و افعال ذات باری را با این معیارها و مقیاس ها که صد در صد بشری است نمی توان تفسیر کرد. از نظر حکما خداوند ، عادل


.

1- .ر . ک : ص 100 (اهمّیت سیاسی اجتماعی) .


ص: 19

است ؛ ولی نه بِدان جهت که عدالت ، نیک است و اراده الهی همواره بر این است که کارهای نیک را انجام دهد ، نه کارهای بد را. خداوند ، ظالم نیست و ستم نمی کند ؛ ولی نه بِدان جهت که ظلم ، زشت است و خداوند نمی خواهد کار زشتی انجام دهد. (1) بر این مبنا که عقل ، حقّ ارزشیابی افعال خداوند را ندارد، فلاسفه تعریف جدیدی از عدالت خداوند متعال ارائه کرده اند : رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود ، یا کمالِ وجود دارد ... . عدل الهی در نظام تکوین ، طبق این نظریّه ، یعنی : هر موجودی، هر درجه از وجود و کمال وجود [ را ] که استحقاق و امکان آن را دارد ، دریافت می کند. ظلم ، یعنی : منع فیض و امساک جود از وجودی که استحقاق آن را دارد . از نظر حکمای الهی، صفت «عدل» آن چنان که لایق ذات پروردگار است و به عنوان یک صفت کمال ، برای ذات احدیّت ، اثبات می شود به این معناست و صفت «ظلم» که نقص است و از او سلب می گردد نیز به همین معناست که اشاره شد . (2) بر اساس این تعریف، عدل خداوند ، از نظر عقلی ، یک صفت ارزشی محسوب نمی شود ؛ زیرا عقل ، حقّ دخالت در کار خدا را ندارد . بدین سان ، فلاسفه حسن و قبح عقلی را در مورد خدا جاری نمی دانند و در تفسیر عدل خداوند ، همسو با اشاعره هستند . این نظریّه به دلایل زیر ، قابل قبول نیست : الف . حسن و قبح ، یک قانون و قاعده عقلی است و قانون عقلی ،

.

1- .عدل الهی : ص 43 .
2- .عدل الهی : ص 50 .


ص: 20



نُه . ادلّه عدالت خداوند

1 . زشتی ظلم

تخصیص بردار نیست. از این رو، این سخن که : «مفاهیم حسن و قبح ، در ساحت کبریایی ، به عنوان مقیاس و معیار ، راه ندارد» ، صحیح نیست ؛ چرا که بدین معناست که مثلاً عقل ، تکلیفِ خارج از توان را قبیح می داند ؛ امّا اگر خداوند متعال چنین کاری را انجام داد، نمی تواند بگوید که این کار خداوند ، قبیح است . ب . همه آیات و احادیثی که ساحت قدس الهی را از «ظلم» تنزیه می کنند و صفت عدالت را برای او اثبات می نمایند ، مؤیّد تخصیص بردار نبودن قانون حسن و قبح عقلی هستند . ج . عدل خداوند ، در حقیقت ، زیر بنای عدل اجتماعی است؛ ولی نظریّه فلاسفه با تفسیری که بِدان اشاره شد (همانند نظریّه اشاعره) ، در واقع ، این پایه را ویران می نماید . به سخن دیگر ، اعتقاد به این نظریّه در حقیقت ، بی خاصیّت کردن عدل خداوند در صحنه سیاسی و اجتماعی است . (1)

نُه . ادلّه عدالت خداونددر این مجموعه برای اثبات عدالت خداوند ، به سه دلیل عقلی و یک دلیل نقلی ، استناد شده است :

1 . زشتی ظلمنخستین دلیل عدالت خداوند متعال ، این است که ظلم ، عقلاً قبیح است و زشتی آن برای همگان ، بدیهی است و به اصطلاح ، قبح ظلم (همانند حُسن عدل) از «مستقلّات عقلیّه» است . بدین جهت ، خداوند متعال که کمال مطلق


.

1- .نامیده شدن امامیّه و معتزله به «عدلیّه» ، از همین رو و به جهت دیدگاه اشاعره است .


ص: 21



2 . همراهی ظلم و نیاز

3 . همراهی عدل و حکمت

است، محال است مرتکب فعل قبیح گردد . در برخی از آیاتی که ظلم را از خداوند متعال نفی می کنند، به این دلیل نیز اشاره شده است .

2 . همراهی ظلم و نیازدر یک تحلیل دقیق و روشن، ریشه ظلم، یا جهل است ، یا نفع ، یا ترس و یا ترکیبی از آنها و ریشه عمیق تر آن ، «نیاز» است . از این رو ، محال است ذات بی نیاز ، مرتکب ظلم گردد، چنان که در دعایی از اهل بیت علیهم السلام آمده است : قَد عَلِمتُ یا إِلهی أَنَّهُ لَیسَ فی حُکمِکَ ظُلمٌ وَلا فی نَقِمَتِکَ عَجَلَهٌ ، وإنّما یَعجَلُ مَن یَخافُ الفَوتَ ، وَیَحتاجُ إِلَی الظُّلمِ الضَّعیفُ ، وَقَد تَعالَیتَ یا إلهی عَن ذِلکَ . (1) ای معبود من! حقیقتاً دانستم که در حکم تو ، ستمی و در عذابت ، شتابی نیست . آن کسی شتاب دارد که می ترسد از دست بدهد و ناتوان [است که] ، به ستم نیاز دارد و تو بسی برتر از اینهایی .

3 . همراهی عدل و حکمتحکمت خداوند متعال ، ایجاب می کند که هر چیزی را در جای خود قرار دهد و این، همان تعریف عدل به مفهوم عام آن است . بنا بر این ، حکمت خداوند از عدالت او قابل تفکیک نیست، چنان که از پیامبر خدا در مقام نیایش ، روایت شده است : أَنتَ العَدلُ الَّذی لا یَظلِمُ وَأَنتَ الحَکیمُ الَّذی لا یَجورُ. (2) تو ، آن دادگری هستی که ستم روا نمی دارد و تو ، آن حکیمی هستی که جفا نمی کند .


.

1- .ر . ک : ص 90 ح 5720 .
2- .ر . ک : ص 88 ح 5718 .


ص: 22



4 . گواهان عدل خداوند

ده . اقتضای عدل خداوند

4 . گواهان عدل خداوندافزون بر دلایل عقلی گذشته، از طریق وحی و نقل معتبر نیز به اثبات رسیده که خداوند متعال، فرشتگان و عالِمان حقیقی ، گواهان عدل خدایند: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَا هُوَ وَالْمَلَئِکَهُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمَا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ . (1) خدا که همواره به عدل ، قیام دارد و فرشتگان و دانشوران ، گواهی می دهند که : جز او که توانا و حکیم است ، هیچ معبودی نیست» .

ده . اقتضای عدل خداوندعدل خداوند با تعریفی که از آن ، ارائه شد ایجاب می کند که اراده انسان در سرنوشت او مؤثّر باشد . از این رو ، مسائلی مانند : جبر و اختیار، قضا و قدر، مصائب و شرور (گرفتاری ها و ناگواری ها) و سعادت و شقاوت ، ارتباط نزدیکی با عدل خداوند ، پیدا می کنند . به همین دلیل ، در ادامه بحث عدالت خداوند، مباحث مربوط به این مسائل را به تفصیل ، در این کتاب بررسی می کنیم .


.

1- .آل عمران : آیه 18 . نیز ، ر . ک : ص 91 (گواهان دادگری خدا) .